رادین عشق مامان و بابا رادین عشق مامان و بابا ، تا این لحظه: 11 سال و 11 ماه و 11 روز سن داره

عمر دوباره با تو

خیلی غمگینم

1393/5/5 15:08
نویسنده : مامان بهناز
319 بازدید
اشتراک گذاری

سلام پسر گلم

میدونم خیلی دیر اومدم ولی دوستداشتم اتفاقهای خوب خوب برامون بیفته تا بیام و برات یادداشت کنم اما این دوماهی که گذشت اصلا تا به اینجاش خوب نبوده برامون و فقط میتونم خداروشکر کنم و طلب سلامتی کنم.

یک هفته قبل ماه رمضون بود که بابا مریض شدش اونم بدجور تو همین مریضداری ها بودیم که تو تب کردی تب شدید دکتر رفتیم هیچ علایمی نداشتی و تا سه روز تب شدید که با بروفن کنترلت میکردیم بعد از سه روز خوب شدی و بابا هم یک هفته طول کشید تا بهتر بشه درست تو روزهایی که ایران تو جام جهانی بازی داشت ما بدترین شبهارو داشتیم و هر سه شبش تو بیمارستانا بودیم برای همین این جام جهانی همیشه تو یادمون میمونه چون خیلی تلخ بود.

از این ماجراها یه هفته گذشت و روز جمعه بود که دوباره تب کردی و دو بار خون دماغ شدی  و زود رفتیم بیمارستان دی  که تو راه بدجور خون دماغ شدی و همش گریه میکردی میگفتی مامان لباسام خونی شده کثیفه ماشین بابا خونی شده من کثیفش کردم دیگه انقدر فشار عصبی روم بود دلم میخواست همونجا گریه کنم خلاصه که بعد از معاینه دکتر گفت باید ازمایش خون و ادرار بده یه دکتر گوش و حلق و بینی هم ویزیت کنه که با هزار بدبختی ازمایش خون گرفتن و با یک ساعت التماس نمونه ادرارتو گرفتیم اخه ترسیده بودی و تا ظرف و میگرفتم جلوت تا ادرار کنی گریه میکردی و بالاخره موفق شدیم.بعدش رفتیم دکتر بینی تا معاینت کنه اونم گفت ظاهر بینیش مشکلی نداره تا ببینیم ازمایشش چی میگه بعد از پنج ساعت اسیری تو بیمارستان جواب ازمایشتو بردیم پیش دکتر و اونم گفت تبش بخاطر ویروسه تو بدنش انتی بیوتیک و تب بر دادش و گفت pttخونش پایینه یعنی انعقاد خونش پایینه یعنی اینکه اگه یه جاییش بریده بشه خونش دیر بند میاد بخاطر همینم تا خون دماغ میشه زیاد خونریزی میکنه .

اخه بدبختانه 12شهریورم یه عمل جراحی داری هردوتا از بیضه هات بالا هستش و باید داخل کیسه قرار بگیره و روز 12 شهریور تو بیمارستان مهر دکتر خالق نژاد قراره عملت کنه و من هر روز و هر روز دارم از استرس دیونه میشم .

الانم که کل بدنت دون دون شده و امروز میریم دکتر تا ببینیم این دیگه چیه که پسرم و انقدر داره عذاب میده همش میگی مامان دستو پاهام میخاره منم دارم دیونه میشم.

اینم از وضعیت ما بازم خداروشکر میکنم و ازش میخوام همه چی به خصوص عملت به سلامتی تموم بشه و این روزهای بد هرچه زودتر تموم بشه .

حالا نگذریم از اینکه انقدر ناز حرف میزنی که بخدا همه دیونه حرف زدنتن یعنی مرده اون لحظه ام که شبها وقتی تو تختتی و نمیتونی بخوابی بلند میشی دستاتو دراز میکنی سمتم و میگی مامان میترسم بعد بقلت میکنم میارم پیش خودم خرستو بقل میکنی با صدای اروم میگی اره دیگه مامان این عروسکمه اقا دزده نیستش بعد انقدر بوست میکنم اخرشم سیر نمیشم بعد که خوابت میبره میزارمت تو تختت.

خیلی برام جالبه یه حرفهایی میزنی که ادم باورش نمیشه و یه وقتهایی یه خاطره هایی برام تعریف میکنی که تعجب میکنم اون روزهارو هنوز یادته.

فقط از خدای مهربون میخوام همه بچه های مریض و شفا بده و مراقبه پسر منم باشه که مطمعنم هستش و بازم خداروشکر میکنم و اروزی من فقط و فقط سلامتی رادین پسرمه و هیچ.

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (2)

الهام
9 شهریور 93 15:13
سلام عشقم انشالله هر چه زودتر این عمل انجام بشه و دیگه بیاییم اینجا فقط از خوبی و خوشی صحبت کنیم انشالله همه چی خوب پیش بره و این تابستون با تمام بدیهاش تموم بشه و جاش رو به پاییز و زمستون قشنگ و پر برکت بده برامون دوست دارم عشق خاله
الهام
9 شهریور 93 15:13