رادین عشق مامان و بابا رادین عشق مامان و بابا ، تا این لحظه: 11 سال و 11 ماه و 11 روز سن داره

عمر دوباره با تو

نوروز 94

1394/1/24 14:36
نویسنده : مامان بهناز
346 بازدید
اشتراک گذاری

                   

سلام عشق مامان انشالا که سالی پر از سلامتی و عشق رو درکنار هم اغاز کرده باشیم.

این هفت سین امسالمونه که موقع تحویل سال تو خیلی سعی کردی بیدار بمونی ولی دست اخر یه ده دقیقه مونده بود به تحویل سال خوابیدی و البته اصلا حالت خوب نبود بعد از تحویل سال بیدار شدی البته با سرفه های شدید که بعدش خوابت برد.

صبح که بیدار شدیم اول یه سر رفتیم خونه مامان مریم که شب قبلشم شام اونجا بودیم ولی رفتیم تا عید دیدنی کرده باشیم بعدش رفتیم خونه مامان داوود به قول خودت که ناهار اونجا بودیم و تو خیلی بی حال بودی و برای همین  با مامانی بردیمت دکتر روز اول عید که گفت برای حساسیته و دوباره برگشتیم خونه مامان داوود و بعدش رفتیم خونه عزیز یکم سرحال تر شده بودی انگار دست دکتره شفا بود و بعد ازظهر بود که رفتیم خونه مامانی و شام اونجا بودیم  و من خودم اصلا حالم خوب نبود و همش خواب بودم تو هم که اصلا چیزی نمیخوردی.

دیگه تا روز شنبه 8عید خونه بودیم و جایی نرفتیم چون تو همین تعطیلاتم  بابا مجبور بود بره محل کارش تا دستگاه عابربانک و درست کنه برای همین این هفته رو کلا خونه بودیم.

شنبه عصری راه افتادیم به سمت کاشان و شام و قم خوردیم که خیلی عالی بود و شب که رسیدیم رفتیم خونه عمه و از فرداش خونه خودمون بودیم اخه بابایی اونجا خونه گرفته و خیلی راحت شدیم.

روز 9عید تولد بابا بودش و همگی حسابی سورپرایزش کردیم الهام و محمد با کیک پشت در غافلگیرش کردن و با برف شادی حسابی حالشو جا اوردن تو رامیلا هم دیگه عروسیتون بود تا تونستین تو سر و کله همدیگه برف شادی زدین.

تولد عشقمو بهش تبریک میگم انشالا همیشه سالم و سلامت باشه.

                  

اون روز یه سر رفتیم بازار کاشان برای سفید کردن قابلمه مسی هامون که تو چایخونه معروف امین الدوله چای خوردیم خیلی مزه داد و شبش شام خونه عمه بودیم.

روز بعد رفتیم قمصر و باغ پرندگان و کنترل کردن تو اونجا خیلی مشکل بود با دیدن پرنده ها همش اینور اونور میدویدی همش میخواستی بهشون غذا بدی وخیلی خستم کردی و ناهار اونجا خوردیم و از اب و هوای عالی قمصر که بی نظیره لذت بردیم.

                 

                         ف

                  

                          

                  

از اونجایی که دیگه خودمون مستقل شدیم خیلی بهمون خوش میگذشت شبها تو خونه حسابی خوش میگذروندیم مخصوصا به بابا و دایی و عمو نوید خیلی خوش میگذشت ولی شب سیزده بدر من خیلی بی حوصله بودم و اصلا طاقت بازیگوشیات نداشتم خودمم نمیدونم چم بود ولی روز سیزده همگی رفتیم کویر و جایی که تو عاشق اونجا هستی و از لحظه ای که اومدیم کاشان همش میگفتی پس کی میریم کویر .

                    

اینم گندم زار حاشیه کویر که خیلی قشنگه.

                      

تو کویر انقدر خاک بازی کردی و جک جونور کشتی که موقع ناهار حتی نا نداشتی غذا بخوری و یکم غذا خوردی و همونجا خوابیدی و تا بیدارشدنت همگی نشستیم و وقتی بیدار شدی برگشتیم خونه و حمام کردیم و اخر شب برگشتیم تهران که از صبح فردا دوباره سرفه هات شروع شد و بردمت پیش دکتر خودت و ازمایش نوشت و گفت اصلا به سرفه کردناش اهمیت نده اخه منم خیلی نگران میشم اخه تا سرفه میکردی بالا میاوردی و بخاطر همین دکتر گفت که اهمیت ندم خودش درست میشه.

اینم ازتعطیلات عید ما تقریبا خوب بود خداروشکر.

روز 21فروردین همزمان با روز زن تولد خودم بود که امید و الهام و ماماینا واقعا شرمندم کردن دستشون دردنکنه.

                  

واقعا خدارو شاکرم بخاطر تمام نعمتهایی که بهم داده و از خدا میخوام سایه مامانا همیشه بالای سر بچه هاشون باشه و همیشه لباشون خندون باشه.

پسر خوشگلم این تعطیلات به شما که خیلی خوش گذشت و همین برای من بزرگترین دلخوشی دنیاس میبوسمت و به خدای مهربون میسپارمت.بوس

 

پسندها (1)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (4)

مامان مینا و باباسعید
24 فروردین 94 15:47
سلام دوستای گلم لطفا به لینک زیر مراجعه فرمایی و به نازنین زهرای من رای بدید لطفا.ممنون http://www.niniaxs.ir/index.php/6ta1/2560-2015-04-11-13-25-13
kosar
24 فروردین 94 17:04
سلام خاله جونم.چه وب نازی دارید.!!! وکوشولوتونم به خودم رفته چون هم سفیده وهم نازه وبانمک. اگه به وب من سربزنید خوشحال میشوم .ازتون کلی سپاس گزارم.
خاله الهام
30 فروردین 94 1:08
انشالله که سال خوبی باشه براتون پر از چیزای خوب تولداتونم بازم مبارک خیلیحال داد انشالله تولد رادین جونی با اون عکس انداختناش پدر ما رو در اورد
مامان و بابای ثنا
8 خرداد 94 15:21
سلام اگه میشه به ثنای من رای بده خاله جونم کدش173