رادین عشق مامان و بابا رادین عشق مامان و بابا ، تا این لحظه: 11 سال و 11 ماه و 11 روز سن داره

عمر دوباره با تو

وای وای مردم از خنده

رادین مامان الان ساعت یک ربع به دوازده شبه انقدر از حرکتهایی که میکنی خنده ام گرفت که دلم نیومد برات ننویسم تو روروئکت بودی و جلوی تلویزیون بودی تا اهنگ میومد انقدر محکم خودتو تکون میدادی که ترسیدم یه وقت بیوفتی تازه این همش نیست که چشماتو یه جوری جمع میکنی و میخندی و میرقصی که با بابایی دوتایی مردیم از خنده به خدا خیلی کیف کردم و کلی خدا رو شکر کردم رادین جونی ماشالا هزار ماشالا خیلی بلا شدی میری جلوی کنسول و کشوهاشو باز میکنی و اول از همه شارژرمو بر میداری اخه پسرم عاشق سیم و سه راهی و اینجور چیزا هستی بابایی میگه خدا کنه پسرم مهندس برق بشه یهو نره برق کار بشه منم میگم رادین مامان هر چی بشه نفس منه جدیدا هم خیلی جیغ م...
19 اسفند 1391

گلم مریض شده بی حاله

سلام عزیز دلم به خدا جیگرم خونه خیلی غصه میخورم وقتی جیگر گوشه ام و اینطوری میبینم ذزه ذره وجودم داره اب میشه خیلی روزهای سختیه برام. بعداز چند روز بی اشتهایی و حالت تهوع هایی که داشتی دیگه شک کردم که برای دندونت باشه برای همین هم بردمت دکتر.وقتی شرح حالتو به دکتر گفتم تشخیصش این بود که ریفلاکس معده داری چون وقتی که وزنت کرد دید بعد از دو ماه وزنت اضافه که نشده کمم شده خلاصه یه سونوی شکمی نوشت تا صد در صد مشخص بشه. فردا شبش با بابا رفتیم سونو بدی انقدر از دستگاه و ژلی که دکتر میزد ترسیده بودی که نگو خیلی گریه میکردی که منم گریه ام گرفت و حالم دیگه داشت بهم میخورد بالاخره مشخص شد که همون ریفلاکس لعنتیه. رفتیم پیش دکتر و دارو...
15 اسفند 1391

قند عسل 8 ماهگیت مبارک

سلام مامانی انشالا که همیشه سلامت باشی چی بگم از این روزا که برای پسرم خیلی سخت میگذره اخه نفس مامان میخواد دندون در بیاره و ظاهرا از این بچه هایی هست که به سختی دندون در میاره هر چیزی که بهت میدم نمیخوری میوه اصلا دوست نداری تا یکم موز یا سیب بهت میدم میخوای بالا بیاری اب میوه هم که اصلا نمیخوری فقط و فقط تنها چیزی که دوست داری شیر خودمه تا میام سوپ یا فرنی بهت بدم گریه میکنی و لباسم و میکشی و خودت و میچسبونی بهم و با گریه مه مه مه میکنی تا بهت شیر بدم خیلی بهانه میگیری و امان از این قطره اهن که با هر دوزو کلک هم که بهت میدم ٥دقیقه بعد همه رو بالا میاری خلاصه خیلی روزهای سختیه امیدوارم زود این مروارید با ارزش دربیادو پسرم ...
3 بهمن 1391

وقتی گل من خوابه

وقتی پسرم خوابه منم پروانه میشم دورش میچرخم . لالا لالا گل چایی تو نی نی خوشگل مایی چه شیرینی!عزیز من مگه قندو مربایی به زنبور عسل گفتم نیاد اینجا گلم خوابه اگه ویز ویز کنه یک وقت گلم راحت نمی خوابه ...
27 دی 1391

غفلت مامان و کارهای عقب افتاده

سلام پسر عزیزتر از جونم میدونم خیلی وقته که وبلاگت به روز نشده اما قول میدم از این به بعد بیشتر برات وقت بزارم تازه کلی هم عکسهای خوشگل داری که برات نزاشتم ولی از حالا به بعدعکسهاتم برات میزارمالان دیگه ماشاالا مردی شدی واسه خودت قیافه اتم عوض شده خیلی جیگر شدی هر کسی میبینتت میگه شبیه بابایی (بابای خودم) هستی. دیگه مامانو کمتر اذیت میکنی خدارو شکر شبها بهتر میخوابی فقط برای شیر خوردن بیدار میشی سوپ و سرلاک و حریره هم میخوری.همش قل میخوری از این طزف به اون طرف عاشق میز تلویزیون هستی هر جا که میریم میری سراغ میزو کشوهارو پیدا میکنیو سعی میکنی که بازش کنی و موفق هم میشی فکر کنم از این پسرهای خراب کار باشی کلا اینکه نفس مامانی گل پسرم. ...
16 دی 1391

آخرین پست خاله الهام

سلام عزیز دل خاله این آخرین پستی که برات میزارم چونکه از این به بعد مامانی می خواد برات بنویسه پسرم می دونی که خیلی دوست دارم و خیلی خوشحالم که بهترین لحظات رو برات اینجا ثبت کردم البته خیلی وقتها کوتاهی کردم چونکه اصلا وقت نداشتم ولی تا اینجا رو برمن ببخش . خاله جونم از این به بعد منم به عنوان یه خواننده می یام و تمام کارهایی رو که میکنی رو اینجا میخونم البته درسته که تمامش رو حس میکنم و می بینم ولی خوندن مطالبش هم برام شیرینه عزیزم دوست دارم گلم از خدا می خوام که همیشه سالم باشی و کنار مامانو بابای خوبت زندگی شادی داشته باشی . از همه دوستانم که به من لطف داشتن تو این مدت ما رو تنها نگذاشتن می خوام که از این به بعد با خواهر...
14 دی 1391

مراحل تکامل آقا رادین

سلام عزیز خاله سلام خوش خنده خاله خوبی عشقم خیلی ناز و جیگر شدی عزیزکم ماشالله با هر صدایی که می شنوی میزنی زیر خنده خاله جانم دیگه داری کارهای جدید یاد میگری خاله هر جا بزاریمت می یاییم می بینیم که ١٨٠ درجه چرخیدی دست می اندازی و می خوایی همه چیز رو بگیری عزیزم . به ساعت علاقه زیادی داری به مو هم علاقه داری هر کی میاد جلوت دست می اندازی و موهاش رو میگیری وقتی موهای رامیلا رو میگری داستانی داریم نمی دونیم بخندیم یا شما ها رو جدا کنیم . خیلی شیرین شدی عزیزم مامانی عاشقته چقدر هم به ما پز میده با شما خوب دیگه شما هم نازی عزیزم بخند و شادی کن که این روزها فقط خاطره میشه برای مامانت عزیزکم . این ماه که بیاد شما واک...
13 آبان 1391