رادین عشق مامان و بابا رادین عشق مامان و بابا ، تا این لحظه: 11 سال و 11 ماه و 11 روز سن داره

عمر دوباره با تو

پانزده ماهگی جی جی جون

  سلام فرشته کوچولوی من این ماه که گذشت دوباره ماهه سختی بود و خیلی اذیت شدیم. درست شب عید فطر پنجشنبه 17 مرداد که حسابی تب کردی و سرمای شدیدی خوردی طوری که تا ده روز دوبار تمام داروهاتو تکرار کردیم و خیلی سخت مریض شدی دیگه رسما هیچی نمیخوردی حتی شیر خشک نمیدونم چه ویروسی بود که خوب بشو نبودی و بدتر از اون این بود که تا میخواستی مریض بشی با رامیلا با هم بودیم که اون طفلکی رو هم الوده کردی و اونم بدجور مریض شد. -خوب حالا یکم از اتفاقاته بهترمون برات بگم که چهارشنبه 9 مرداد برای اولین بار با دایی رفتی ارایشگاه و موهاتو کوتاه کردی که وقتی اومدی خونه قیافت خیلی برام جالب بود و احساس کردم بزرگتر شدی -روز 10 مرداد هم بعد از اون هم...
3 شهريور 1392

چهارده ماهگی و ماهی پر از دردسر

سلام پسر گلم .این ماه خیلی ماهه سختی برام بود چون دقیقا از هفته اول تیر ماه شما یه جورایی مریض و بد احوال بودی که دیگه هیچ حوصله ای برام نمونده بود تازه با شروع ماه رمضون دیگه همه چیز بدتر شد چونکه دوست داشتم روزه بگیرم و وقتی روزه میگرفتم تو هم خیلی اذیتم میکردی و دیگه شب که میشد حس تکون خوردن هم نداشتم چون از صبح با دهن روزه مجبور بودم با تو سرو کله بزنم تا شب که دیگه جون نداشتم اخه هیچی نمیخوردی دقیقا ازصبح تا شب لب به چیزی نمیزدی و فقط اب میخوردی حتی میخواستم به جای اب بهت اب میوه بدم میفهمیدی و گریه میکردی و فقط اب میخواستی دکتر هم فایده نداشت و فقط باید تحمل میکردم  با هزار جور ادا و شکلک دراوردن بهت غذا میدادیم ولی بعدش همه رو ب...
5 مرداد 1392

نماز خوندن اقا رادین

سلام عزیز دلم یه چند وقتیه که تا هرکسی و میبینی که داره نماز میخونه تو هم سریع میری سر وقت سجاده اش و شروع میکنی ادای نماز خوندن رو دراوردن که خیلی این صحنه رو دوستدارم و برام لذتبخشه. تازه هی نگاه میکنی میبینی که ذکر میگن تو هم زیر لب هی اد دد میکنی که یعنی منم دارم ذکر میگم بعدشم میری سجده و مهر و میخوری وقتی بهت گفتم مامان مهرو نخور و پیشونیتو بزار روش دیگه یاد گرفتی و پیشونیتو میزاری روی مهر بعد بلند میشی و رو زانوهات میشینی و دستاتو میبری بالا میگی اد اته یعنی الله و اکبر که میخوام دستاتو بگیرم بخورم پسر قشنگم. خلاصه اینکه همه کشته مرده ی نماز خوندنتن عسلکم.انشالا همیشه همینطور باشی با ایمان و دل پاک.   &...
26 خرداد 1392

تعطیلات گل پسرم

سلام عزیز دل مامان قند نباتم انشالا که همیشه سالم و سلامت باشی. بعد از چند وقت بالاخره وقت کردم بیام و با پسرم یه گپی بزنم اخه اصلا نمیشه زود زود بیام چون خیلی سرم شلوغه و سرگرمه کاروبارم. خوب عزیزم بزار یکم از کارات برات تعریف کنم که ماشالا هزار ماشالا دیگه همه چیزو میفهمی اخه مردی شدی واسه خودت.پسرم از قبل از تولدت خودت یاد گرفتی که تنهایی وایسی و خیلی میترسی که نیوفتی و این ترست نمیزاره که راه بری و الان دیگه خودت وقتی کنار مبل یا هر جایی وایمیستی دستاتو ول میکنی و از ذوقت جیغ میکشی و دسدسی هم میکنی و اینکه اجزای صورت رو میشناسی و تا میگم بینی مامان کو محکم بینیمو میگیری و سرمو تکون میدی دیگه ول کن هم نیستی تا میگم چشمام کو انگشت...
21 خرداد 1392

بهترین اتفاق زندگیم یک سالگی ات مبارک هورااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا

  سلام عزیزتر از جونم یک ساله شدنت مبارک و انشالا دویست سالگی ات پسر گلم انگار همین دیروز بود که بعد از ١٨ ساعت انتظار سخت تو اومدی و با فریاد بلندت به من گفتی که من اومدم و گوشم پر شد از بهترین صدای دنیاو وقتی تورو تو بغل گرفتم بهترین لحظه ی زندگیم اون موقع بود و دوست داشتم همون طور که اروم کنارم بودی و صورت نازت رو نوازش میکردم زمان برام متوقف میشد و منو تو تنهای تنها در کنار همدیگه لذت میبردیم. خیلی از پروردگار ممنونم که تورو به من هدیه کرد و من رو از نعمت مادر بودن لبریز کرد پسرم تولدت هم مثل خودت پر بود از بهترین ها چرا که مقارن شده بود با تولد بهترین و بزرگترین مرد عالم امام علی(ع) و روز مرد که همین جا ...
3 خرداد 1392

حلول ماه رجب و تولد قمری پسرم

سلام پسر گلم امروز اولین روز ماه رجب تولد امام محمد باقر و تولد شما به ماه قمری هستش خواستم که این روز عزیز رو به گل پسرم تبریک بگم که تو روز خیلی مبارکی به دنیا اومدی عسلکم. پسرم روز جمعه یه مسافرت یهویی رفتیم که بابایی یه دفعه تصمیم گرفت که بریم شمال و ساعت دوازده ظهر حرکت کردیم رفتیم و من یکم تو راه حالم خراب شد و تا شب که برم بیمارستان خیلی حالم بد بود ولی فردا صبح خوبه خوب شدم و تا بعد از ظهر دریا کنار بودیم و بعدش برگشتیم خونه خیلی خوب بود و بهت خوش گذشت و نا گفته نمونه که حسابی از دریا میترسیدی و تا بابا پاهاتو میزاشت تو اب گریه میکردی که خیلی برام جالب بود . یه چندتایی عکس گرفتم که بعدا برات میزارم الان اصلا وقت ندار...
28 ارديبهشت 1392

مامان گلم روزت مبارک

سلام پسر گلم امشب اومدم که این روز بزرگ رو از این طریق به مامان گلم تبریک بگم و بهش بگم که عاشقونه دوستش دارم و میپرستمش و امیدوارم همیشه سلامتی و خوشیشو ببینم  واینکه مامان عزیزم کم برای ما زحمت نکشیده اینهمه برای ما زحمت کشیده و حالا برای بچه هامونم مادری میکنه . پسرم مامانی خیلی برات زحمت کشیده درست از زمانی که به دنیا اومدی همیشه اون بوده که زحمتهامون رو دوشش بوده هر وقت که مریض میشی  یا من مریض میشم تنها پناهمون مامانیه که با اغوش گرمش و تجربه ای که داره مراقبمونه و تمام دردسرای مارو با جون و دل خریداره امیدوارم وقتی بزرگ شدی تمام این زحمتها رو با احترام پاسخگو باشی و قدر مامان عزیزمو بدونی. پسر گلم ادم مهمه که ه...
10 ارديبهشت 1392

نوشته های مامان

سلام به پسر مثل گلم، عزیزم امیدوارم از این به بعد بتونم رویدادهای زندگیتو برات به یادگار بزارم.تا به این لحظه خاله الهام زحمت این کارو می کشید و کلی ازش ممنونم که اینوبو برای پسرم آماده کرده آخه من تا آلان وقت این کارو نداشتم از الانم امیدوارم بتونم ادامه بدم آخه ماشاالله پسرم وقت برام نمیزاره. ...
7 ارديبهشت 1392