رادین عشق مامان و بابا رادین عشق مامان و بابا ، تا این لحظه: 11 سال و 11 ماه و 11 روز سن داره

عمر دوباره با تو

چهارمین سالروز ازدواجمون

سلام پسر گلم. این پست به من و بابا اختصاص داره و دیروز 92/12/8 چهارمین سالگرد ازدواجمون بود و این روز خیلی برام عزیزه و امیدوارم همیشه باهم خوشبخت بمونیم و بتونیم راه و رسم درست زندگی مشترک رو به پسر گلم یاد بدیم و الگوی خوبی براش باشیم و همیشه اینو بدون که بهترین کادو یه کادوی مادی نیست و بهترین کادو میتونه عشق پاک و صداقت باشه که این صداقت فکر میکنم از همه چیز تو زندگی با ارزشتره و برای من بهترین کادو وجود گل پسرم آقا رادینه که خدا بهم داده و همیشه شکرگذار خدای مهربونمم. دیروز به همین مناسبت رفتیم اتلیه و عکس گرفتیم و توهم اصلا اذیتمون نکردی و حسابی همکاری میکردی حالا بعدا عکستو برات میزارم عزیزم. ارام باش ما تا همیشه مال ...
3 فروردين 1393

بیست و دو ماهگی و عیدنوروز

  سلام نفس مامان دومین عید و بهار زندگیتو بهت تبریک میگم انشالا صدوبیستا از این بهارارو ببینی. این ماهه اسفند 92 اصلا برامون خوب نبود و بابا بزرگم به رحمت خدا رفت و از خدا میخوام روحش شاد و در ارامش باشه. این روزهایی که گذشت جدا خیلی سخت و عذاب اور بود حتی الان که یادم میوفته اعصابم بهم میریزه طفلک مامانی و دایی ها و خاله هام چه عذابی کشیدن البته تو این یک هفته مامانی رو تنها نزاشتیم چون همین وجود تو و رامیلا باعث میشد مامانی غمش و برای چند لحظه هم که شده فراموش کنه و با شما باشه من که احساس میکنم این سال 92 از اولش نحس بود تا اخرش که اینطوری شد و نحسیش چندبرابر شد فقط ارزو میکنم سال جدید سال خوبی برامون باشه که از الان انرژی ...
3 فروردين 1393

بیست و یک ماهگی قند عسل

سلام و صدتا سلام خدمت گل پسرم پسر گلم رادین عزیزم به لطف خدای مهربون یک ماه دیگه رو به سلامتی پشت سر گذاشتیم و الانم دیگه اخر ساله و چیزی تا سال جدید باقی نمونده و انگار همین دیروز بود که پست بوی عیدی سال پیش و برات مینوشتم امیدوارم سال خوبی پیش رو داشته باشیم و اتفاقای خوب خوب برامون پیش بیاد و بابا بزرگمم شفاشو از خدا بگیره و همه خوشحال بشن خوب بزار از کارایه این ماهت برات بگم که حتما میدونم در اینده برات جالبو خوندنی میاد. اول از همه اینکه اخلاق و رفتارت خیلی عوض شده مثلا وقتی میبرمت پارک دیگه مثل قبلا ها علاقه زیادی به تاب بازی نشون نمیدی و بیشتر دوست داری اطراف و بچرخی و به بیرون محوطه و خیابون بیشتر علاقه داری و ماشینارو ...
4 اسفند 1392

بیست ماهگی آقارادین

سلام و صدتا سلام خدمت گل پسرم عزیز دلم یه ماه دیگه رو پشت سر گذاشتیم و روزا مثل برق و باد میگذره و من شاهد بهترین اتفاق زندگیم یعنی بزرگ شدن تو هستم و امیدوارم شاهد بهترین روزهای عمرت باشم و همیشه تو زندگیت موفق باشی و سلامت. تو این ماه یه اتفاق تلخ برامون افتاد درست زمانی که اماده بودیم تا بریم کاشان خونه عمه اخه دعوتمون کرده بود به مامانی خبر رسید که بابابزرگم سکته مغزی کرده و اصلا اصلا حالش خوب نیست تا به الانم هیچ بهتر نشده و همون طوری تو icuبستریه و امیدوارم زود زود خوب بشه اخه مامانی خیلی ناراحته. عزیز دلم رادین مامان یعنی هزارماشالا انقدر خواستنی شدی که نگو صحبت کردنت خیلی بهتر شده خیلی ناز حرف میزنی و شیرین زبونی میکنی که ...
4 بهمن 1392

نوزده ماهگی گل پسر و اتفاق خیلی خیلی بد

باد میاد بارون میاد آب از توی ناودون میاد یخ میزنه رودخونه ها سرما میاد تو خونه ها برف میباره دونه دونه رو پشت بوم هر خونه با هم میسازن بچه ها آدم برفی تو کوچه ها پرنده ها میرن سفر کوه و کمر سفید میشه به رنگ مروارید میشه  سلام پسر گلم  یه ماه دیگه گذشت و رسیدیم به زمستون دوستداشتنی و امیدوارم امسال برف خوبی بباره. عزیز دل مامان روز به روز که میگذره انگار بزرگتر میشی البته از نظر عقلی و فکری منظورمه واگرنه ظاهرت و قدوبالات فرقی نکرده.دیگه عقلت به همه چی میرسه و اصلا نمیشه گولت زد این روزا سرکردن با تو خیلی سختتر شده و احساس میکنم زیاد نمیتونم کنترلت کنم چون تقر...
11 دی 1392

هجده ماهگی گل پسرم

سلام گل پسرم انشالا که خوووووووووووووب خوب باشی عشقم عزیزکم ٢٢و ٢٣ ابان تاسوعا و عاشورای حسینی بود و روز عاشورا به عنوان نمادی از حضرت علی اصغر تو دسته عمو نوید تورو بالا گرفتن و مرثیه خونی میکردن و  وقتی میکروفون و جلوی دهنت گرفتن تو با اون گریه هات که از ته دل بود دل همه رو لرزوندی و هه رو به گریه انداختی و از من بیشتر خاله با دیدنت بدجور حالش بد شد اخه خیلی صحنه دردناک و قشنگی بود و امیدوارم همیشه یکی از مردهای هیئت امام حسین باشی. والبته اینم بگم که همون شب گوش درد شدیدی گرفتی که همش گوشتو میکشیدی و جیغ میزدی تا صبح نخوابیدی و هر چند وقت اینطوری میشی و این گوش دردت به خودم کشیده چون منم تو بچگی مامانی می...
5 آذر 1392

هفده ماهه شدن قندعسل

  سلام به روی ماه گل پسرم انشالا همیشه سالم و سلامت باشی. اول از همه میخوام این عید بزرگ رو بهت تبریک بگم و انشالا زیر سایه علی مولا (ع) زندگی پر برکتی داشته باشی. عزیز دلم این ماه یکم دیرتر سراغه خاطراتت اومدم اخه خط تلفنمون قطع بود وحالا اومدم تا از اتفاقات این ماه برات بگم. تو این  ماه پیشرفتای خوبی داشتی پسر قشنگم دیگه بزرگ شدی و همه چیز و میفهمی و خداروشکر حرف زدنتم خیلی خوبه و منظورت رو کاملا میرسونی. -کارات خیلی جالب و خنده دار شده تا یه کار بد میکنی یا از یه چیزی میترسی زود بلندمیشی میزنی رو زانوهاتو میگی وای وای وای وای.از پنکه و کولر گازی و هواکش خیلی میترسی. -همچنان به سختی غذا میخوری و تا میگم ...
5 آبان 1392

شانزده ماهگی اقا رادین

سلام  پسر قشنگم.دوباره اومدم تا اتفاقاته یه ماهه دیگه از زندگی پسر گلمو براش ثبت کنم البته خیلی دوستدارم که زود به زود بیام ولی باور کن وقت نمیکنم مامانی. اول از همه میخوام بگم که ١٩ شهریور تولد دایی جون بود و همگی اونجا بودیم و شما با دیدن کیک تولد کلی ذوق کرده بودی و تا کیکو دیدی همش دست میزدی و خوشحالی میکردی و شمع هارو همه رو تو بودی که فوت کردی.دوباره تولد داداشیمو تبریک میگم انشالا همیشه موفق باشه.   گفتم کیک یادم افتاد اون شب مامانی کیک داد اوردیم خونه وقتی فردا یه برش کیک برای بابا اوردم یکدفعه دیدم که با دیدن کیک شروع کردی دست زدن و هی خوشحالی میکردی قشنگ تو ذهنت مونده بود که این همون کیکه تولده. -تو ا...
1 مهر 1392

این روزهای ماو سیزده ماهگی

سلام عزیزترین م پسرگلم این روزها یکم سرم شلوغه وقت نمیکنم که زود زود بیام و روزهای قشنگمون رو ثبت کنم و برای همین مامانو ببخش. عزیز دلم این ماهی که گذشت شما سیزده ماهگیتو پشت سر گذاشتی و شب نیمه شعبان درست مثل پارسال که مریض بودی امسال هم مریض شدی و خیلی نگرانم کردی چون از سر شب تب کردی و تا صبح ساعت ٦ هر کاری کردم تبت قطع نشد دیگه زنگ زدم مامانی اومد رفتیم دکتر گفت علائع سرماخوردگی نداره اگه تا سه روز اینطوری بود باید ازمایش بده که خیلی نگران بودم و برای اولین بار دعا میکردم سرماخورده باشی.درست تا سه روز تب داشتی و بعد خوب شدی البته تو این سه روز بماند که چیا کشیدم هیچی که نمیخوردی انقدر بی حال بودی که فقط بهانه میگرفتیو گریه میک...
23 شهريور 1392